نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان - تحلیل قسمت های اول تا ششم

نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان - تحلیل قسمت های اول تا ششم

  • ایثار علیزاده
  • ۳ سال پیش
  • ۲۷ دقیقه مطالعه
  • ۴,۶۷۲

نقد و تحلیل کامل این مجموعه زیبا رو  میتونید در همین مطلب بخونید. نقد سایر قسمت ها نیز در ادامه همین صفحه قرار دارند.

 

 

 

نقد و بررسی قسمت ششم (آخر) سریال فالکون و سرباز زمستان

فالکون و سرباز زمستان با کاراکتر های متعدد، آنتاگونیست های متعدد و تم های سنگینش با شش اپیزود خود، همواره سعی کرده است که اثری متفاوت را با پرداختن به همه چیز ارائه کند. در حالی که پرداختن به کاراکتر ها همواره نقطه قوت این مجموعه بوده است، اما هزینه آن به قیمت سرعت بخشیدن به روایت داستان، مخصوصا در قسمت آخر تمام شده است و متاسفانه آخرین اپیزود این مجموعه با رشته های داستانی متعددش سریع تر از آنچه انتظار میرفت به پایان رسیده و جمع بندی آن آنطور که انتظار میرفت رضایت بخش نبود.

فالکون و سرباز زمستان - کاپیتان امریکا جدید
سم ویلسون در قامت کاپیتان امریکای جدید

خوشبختانه این قسمت لحظاتی بسیار قوی نیز داشت که بیشتر آنها وقف سم ویلسون و صعودش به سوی جایگاه کاپیتان امریکا شده است. مکالمه او در پایان این قسمت با سازمان GRC در حضور تعدادی از مردم نیویورک چیزی در مایه های تسکین درونی برای سم و کاپیتان امریکای جدید بود. گروه فلگ اسمشر نیز در نهایت به هدف خود رسیدند و چیزی فرا تر از رستگاری به دست آوردند. این که سریال به پیامی که آنها حمل میکردند توجه دارد و حتی خشونت های آنان را به طریقی نشان داده که بتوان با این گروه همدردی کرد، بسیار شگفت انگیز است. سم نیز پا جای پای دوست قدیمی اش گذاشته و از مردمی که مدعی دفاع از آنان هستند دفاع میکند. در این اپیزود سم به معنای واقعی در جایگاه کاپیتان امریکا درخشید.

اما همانطور که میگویند، همه قهرمان ها شنل نمی پوشند. و در اینجا هم اقدامات سم در قالب این لباس است که باعث درخشش آن میشود. ایجاد تندیسی برای ایزایا بردلی در موزه یاد بود، پایانی عالی برای مسئله نژادی مطرح در این سریال بود. رابطه آرام و دردناک این دو کاراکتر، یکی از مهمترین بخش های داستانی این مجموعه بوده است که پایانی در خور خود را دریافت کرد. مبارزه سم در این ماجرا برای رسیدن به عدالت بود و نه میهن پرستی، که همین مسئله ما را یاد ارزش های کاپیتان امریکا می اندازد.

سباستین استان - باکی بارنز

در کمال تاسف سایر خطوط داستانی این قسمت به خوبی بخش هایی که یاد شد عمل نکردند. با وجود خطوط داستانی متعدد، از جایی به جایی دیگر میرفتیم؛ بدون این که زمانی برای صرف کردن در آنها وجود داشته باشد. به عنوان پایان بندی یکی از پروژه های مارول، سکانس های اکشن یکی از المانت های جدایی ناپذیر هستند، اما در مورد این قسمت احساس میشود که این المانت ها مانعی در مسیر پیشرفت سریال بودند. یک سکانس کامل وقف نجات دادن چند نفر در یک هلیکوپتر توسط سم شده است، در حالی که این لحظات ارزشمند می بایست صرف مسائل حیاتی تری میشد. همه میدانیم که سم قهرمانی لایق است و نیاز به اثبات دوباره آن نداریم. هر ثانیه ای که صرف چنین سکانس هایی شد، از زمان کاراکتر های دیگری ازجمله کارلی و واکر گرفته شده است که پرداختن به آنها اهمیت زیادی داشت.

سم ویلسون - کاپستان امریکا جدید
سم ویلسون (فالکون) در قامت کاپیتان امریکای جدید

پس از نشان دادن واکر به عنوان فردی عصبانی و نامناسب برای جایگاه کاپیتان امریکا، سکانس پس از تیتراژ قسمت پنجم به وعده بازگشتی انتقامجویانه را برای واکر داد. در عوض در قسمت پایانی او تعدادی از گروگان ها را از مرگ نجات میدهد و حتی در دستگیری سایر اعضای فلگ اسمشرز به باکی و سم کمک میکند. فردی که در روز روشن و مقابل چشمان مردم یک نفر را به وسیله سپر کاپیتان امریکا به قتل میرساند، بدون هیچ سوالی مقبول قهرمان هایمان میشود. دقیقا هیچ فضایی برای نشان دادن رستگاری واکر ایجاد نشده و خود واکر هم دیالوگ چندانی در اختیار ندارد تا در مورد تغییر دیدگاهش چیزی بفهمیم.

این مسائل، تبدیل واکر به «یو اس ایجنت (U.S. Agent)» را پیچیده تر و گیج کننده میکند. اصلا مشخص نیست که باید از این کاراکتر ترسید و یا وی را محترم بشماریم. این پیچیدگی زمانی بیشتر میشود که هیچ تصوری از ماهیت ولنتینا الگرا د فونتاین وجود ندارد؛ اصلا نمیدانیم که او یک قهرمان است و یا یک ویلین، که این موضوع برای سرنوشت واکر و یو اس ایجنت تعیین کننده خواهد بود. این بخش بیشتر شبیه یک فرصت از دست رفته به نظر میرسد تا یک پایان مبهم که بخواهند آنرا ادامه دهند.

جان واکر - ایجنت یو اس

همین فضا در مورد کارلی نیز حاکم است؛ در حالی که بیرون نیامدن او از تاریکی که در آن افتاده است اجتناب ناپذیر است، لحظات پایانی وی چندان رضایت بخش نیست. مبارزه او باسم و پاسخ سم که نمیخواهد با او درگیر شود چنگی به دل نمیزند و شارون با شلیک کردن به کارلی، سم را از فرصت تغییر دادن او محروم میکند.

این اقدام به این منظور بود که کارلی نتواند به سم در مورد شارون کارتر هشدار دهد و پاور بروکر لو نرود. قبلا نیز این تئوری به لطف اقدامات شارون در مادریپور مطرح شده بود، اما در اخرین قسمت این سریال هیچ هیجانی را به همراه نمی آورد. این اپیزود در جمع بندی میان کاراکتر های شارون، باتروک و کارلی با ایراد مواجه است. سکانس پس از تیتراژ اما، شارون را به عنوان یک شخصیت منفی آینده دار در دنیای مارول معرفی میکند. اما این موضوع هم در حال حاظر مقدور به نظر نمیرسد.

فالکون و سرباز زمستان - کاراکتر ها

سرنوشت کاراکتر زیمو نیز از این ایرادات مستثنی نیست؛ پس از این که در پایان اپیزود پنجم داستان زیمو را تمام شد فرض کردیم، در این قسمت اما، از نقشه او به طرزی اجمالی رونمایی شد و زیمو آخرین بازماندگان فلگ اسمشرز را از بین برد و به هدف خود مبنی بر پاک کردن دنیا از ابر سرباز ها رسید. اما ایراد اینجا است که هیچ زمانی به این که زیمو چگونه از پشت شیشه های زندان موفق به این کار شد اختصاص نیافته است.

و در پایان می رسیم به باکی. قسمت بسیار اندکی از این درام به باکی اختصاص یافته است. باکی در جایگاه همکار سم به خوبی توسعه داده شد است؛ اما در پایان بندی خودش این این حالت دیده نمیشود. خوشبختانه اخرین مراحل بهبود او در قسمت قبلی نمایش داده شد؛ اما اعتراف او نزد آقای ناکاجیما، صحنه ای پوچ و خالی از احساساتی است که انتظار میرفت. رابطه آنها در اوایل فصل یکی از مشکلات اصلی باکی نمود میکرد و لایق نتیجه گیری بهتری بود.

جمع بندی

در تیتراژ پایانی، نام سریال به کاپیتان امریکا و سرباز زمستان تغییر پیدا کرد. اپیزود پایانی با صعود سم به جایگاه کاپیتان امریکا، قطعا لایق این نام بود. اولین نمایش او با سپر و بال های جدیدش و نیز به چالش کشیدن مقامات و جستجوی عدالت دقیقا همان چیزی بود که سم ویلسون نیاز داشت. متاسفانه سایر خطوط داستانی سریال پایان بندی در خور خود را دریافت نکردند و به عمق دیگر کاراکتر ها که به راستی همه آنها لایق کاوش بیشتر در شخصیت هایشان بودند پرداخته نشد. نتیجه پایان بندی پایین تر از حد انتظارات بود که میتوانست یکی از تفکر بر انگیز ترین و بهترین های مارول باشد که به سخت ترین چالش های جامعه بشری پرداخت.

نمره - فالکون و سرباز زمستان

review نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان: فصل اول، قسمت ششم (آخر)

متوسط


پایان بندی فالکون و سرباز زمستان با ایراداتی روبرو است و با اینکه کاراکتر های آن به خوبی توسعه داده شده اند، آنچنان که باید به عمق این کاراکتر ها پرداخته نشد.

5

 

نقد و بررسی قسمت پنجم سریال فالکون و سرباز زمستان

فالکون و سرباز زمستان همواره بیشتر به کاراکتر ها علاقه داشته است تا به داستان؛ و البته همین مسئله نقطه قوت آن بوده است. اما در اپیزود پنجم، این تمرکز بر کاراکتر ها به همان اندازه ای که این مجموعه را بالا برده است، آنرا پایین کشیده است. در این قسمت لحظات نفس گیری وجود داشت و نیز توسعه کاراکتر ها از راه های تحسین برانگیزی به سمت تکامل پیش رفت. اما این سکانس ها بخشی از فینال این سریال هستند و پیچ و خم های قسمت پنجم ما را به سمت تهدید نهایی و پایان بندی میبرند.ایزایا بردلی

دورن مایه اصلی این قسمت را سم و باکی تشکیل داده اند. پس از گذشت چند اپیزود و نادیده گرفتن موضوع اصلی سریال، بالاخره فهمیدیم که گرفتن عنوان کاپیتان امریکا برای یک سیاه پوست به چه معنا است. مکالمه بین سم و ایزایا بردلی، فراتر از تمام انتظاراتی بود که از مارول می رفت؛ دیدیم که ایزایا از علاقه مردم به یک کاپیتان سفید پوست و تبعیض نژادی جامعه امریکا که حتی دهه ها پس از رنج های ایزایا هنوز تغییر نکرده است سخن به میان آورد. آنتونی مکی و کارل لامبلی با جاذبه خاصی این سکانس را به نمایش در آورده اند و آنرا به نقطه ای برجسته در تاریخ مارول تبدیل کردند. و معذرت خواهی متعاقب باکی از سم، جایی که توضیح میدهد این را در نظر نگرفته است که کاپیتان امریکا بودن برای یک سیاه پوست چه بهایی دارد، این جنبه سریال را کامل تر و کامل تر کرده است.

با نیمکت نشین شدن سم در این اپیزود، زمانی زیادی به او داده شده است تا بتواند در مورد موقعیتش فکر کند و درباره موضعش تصمیم بگیرد. سکانس باز کردن جعبه واکاندا در لحظات پایانی این قسمت – که به احتمال بسیار زیاد علاوه بر بال هایش حاوی یک لباس جدید کاپیتان امریکا است – نوید نقطه عطفی رضایت بخش را برای این کاراکتر به ما میدهد. این سریال به خوبی تنش های درونی سم را به مخاطب القا کرده است و امیدواریم در قسمت آخر سم با پذیرش نقش کاپیتان امریکا به یک تسلی درونی برسد.

سم ویلسون - آنتونی مکی

در سوی دیگر، نقطه عطف باکی به اندازه سم قوی نیست؛ اما به هر حال او را نیز به نتیجه گیری از جایگاهش در دنیا رسانده است. مکالمه او با سم که از ترسش از این که هنوز بخش هایی از سرباز زمستان در درونش وجود داشته باشد و نیز جایی که از سپر استیو به عنوان آخرین چیزی که از به اصطلاح «خانواده» اش برایش باقی مانده یاد میکند، به او کمک میکند که اشتباهاتش را تسکین دهد. بدون شک باکی باید هنوز روی خودش کار کند، اما به وضوح میبینیم که به مرحله ای تازه در روند درمانش رسیده است. در مورد باکی هم مانند سم، دیدن غلبه کردن او به تنش های درونی اش بسیار لذت بخش است. همچنین دیدن این دو نفر که برای اولین بار با لبخند با هم صحبت میکنند از زیبایی های این اپیزود است.

متاسفانه همه این نقاط قوت در اپیزودی جای گرفته اند که در پرداختن به سایر رشته های داستانی ناکام مانده است. یک اپیزود ایستا برای سریالی که قسمت های زیادی از آن باقی مانده است، ایده خوبی است؛ اما در مورد فالکون و سرباز زمستان، آن هم تنها با 6 اپیزود باید دقیقه به دقیقه آن به بهترین نحو صرف شود. با این حال در اپیزود پنجم پیشرفت بسیار اندکی را در زمینه داستان آن شاهد بودیم. پاور بروکر که سایه آن در سراسر سریال حس میشود، هنوز حتی دیده نشده است و تصور این که تنها در یک اپیزود باقی مانده شروع، جمع بندی و پایان خوبی داشته باشد بسیار سخت است. این شانس وجود دارد که جولیا لوئیس-دریفوس که در قالب یک کومئو در نقش والنتینا الگرا دی فونتاین – کاراکتری که در کامیک بوک ها نقش های مختلفی از مامور شیلد گرفته تا مقامات رده بالای هایدرا را داشته است – در این قسمت حضور یافت، کلید گم شده همه این این جریانات مبهم باشد. اما بدون مشخص شدن هویت واقعی اش نمیتوان پیش بینی کرد که چه نقشی در این مجموعه خواهد داشت.

نقص دیگری که در این قسمت به وضوح دیده میشود، سرانجام زیمو است که به طرزی ناگهانی دستگیر میشود. اگر این آخرین باری باشد که او را خواهیم دید، پس خارج شدن او از دور واقعا جالب نبوده و در نهایت نقش چندان خاصی در داستان نداشته است. در این مورد تنها میتوانیم امیدوار باشیم که در قسمت پایانی نقشه ای در خور این ویلین پیچیده آشکار شود؛ چراکه دستگیری او توسط دورا میلاج، پایانی بسیار ساده خواهد بود. نصیحت زیمو به باکی در دقایق پایانی، آخرین اشاره ها در این اپیزود به داستان سریال بود؛ اما حال با قرار گرفتن باکی و سم در یک صفحه، بیشتر شبیه یک تنش غیر ضروری است. همچنین اگر اینجا پایان راه زیمو باشد، دخیل شدن واکاندا در این ماجرا نیز به سطحی ناامید کننده خواهد رسید.

زیمو

زیمو در این مجموعه شخصیتی جذاب داشته است، اما در کمال تعجب نقشه ای نداشته است و تعجب اینجا است که میبینید با تمرکز روی کاراکتر آن چه نقش مهمی میتوانست داشته باشد اما به آن کم توجهی شده است. در مورد خط داستانی کارلی هم باید بگویم که با وجود نقش برجسته سازمان GRC، به اندازه کافی به آن پرداخته نشده است و تنها در پنجمین اپیزود توانستیم که بالاخره مقامات ارشد آنرا در یک جلسه رای گیری ببینیم که اصلا قابل درک نیست چرا تا این اندازه کم به این سازمان، مقامات آن و دست های پشت پرده احتمالی آن پرداخته شده است. انتظار می رفت که این سازمان ستم پیشه یکی از محور های داستانی اصلی این مجموعه باشد. دیدن بروکراسی دور از انسانیت این افراد کمک میکند که گروه فلگ اسمشرز را بیشتر درک کنیم که به جنبه تاریک داستان فالکون و سرباز زمستان مربوط میشود.

اما این گفته ها به این منظور نیستند که کارلی از لحاظ اخلاقی تایید شده باشد. با وجود این که این شانس وجود دارد که کاراکتر های مکملی همچون دوویچ ارزش های ضد ناسیونالیستی فلگ اسمشرز را باور داشته باشند، اما شیوه ای که ماموران نفوذی در گوش یکدیگر زمزمه میکردند: «یک جهان، یک مردم»، کاملا مشابه جمله مشهور «زنده باد هایدرا» در فیلم های پیشین دنیای سینماتیک مارول بود. این سکانس ها کارلی را به عنوان یک تروریست رادیکالی نشان میدهد که فرا تر از آنچه باید قدم گذاشته است. البته هنوز زمانی باقی مانده است، اما در حال حاضر به نظر میرسد که فالکون و سرباز زمستان رشته های داستانی خود را بیش از حد ساده ساخته است.

آنتونی مکی - سباستین استان

جان واکر به عنوان یک آنتاگونیست همچنان بسیار بهتر از کارلی عمل میکند. در ادامه توسعه این شخصیت، می بینیم که او دقیقا همان مسیری را طی میکند که از لحظه ای که برای اولین بار لباس کاپیتان امریکا را پوشید شاهد آن بودیم. مفاهیم بسیار جالبی در جلسه دادگاه او که از مقامش خلع میشود وجود دارد. او فریاد میزند: «من فقط کاری رو کردم که ازم خواستید»، «شما من رو ساختید». این جمله ها نشان میدهند که واکر کاپیتان امریکا را در اختیار دولت – و به طور دقیق تر وزارت دفاع – می بیند. کاپیتان امریکا یک سلاح نیست که توسط یک وزارت کنترل شود؛ بلکه کسی که این سپر را نگه میدارد، باید ارزش های آن را نیز باور داشته باشد. این موضوع بار دیگر مخالفت استیو را در مقابل عهد نامه سکوویا هایلایت میکند و تلنگری نیز برای سم میشود.

داستان واکر هنوز فاصله زیادی تا پایان دارد؛ همانطور که در سکانس پس از تیتراژ او را در حال ساختن سپر خودش دیدیم. سرنوشت واکر تقریبا مشخص و قابل پیش بینی است. اما اگر مارول او را به المانتی هیجان انگیز در فینال این مجموعه تبدیل کند، واقعا عالی خواهد بود.

جمع بندی

فالکون و سرباز زمستان در اپیزود پنجم، داستان خود را رها کرده است و به ماهیت کاراکتر ها پرداخته است. این موضوع زمانی را ایجاد کرده است که پروتاگونیست این مجموعه بتواند در مورد لیاقت، جایگاه و هزینه مسیر پیش رویش فکر کند و نیز دیالوگی قابل تحسین را در مورد نژاد برایمان فراهم کرد. اما این نقاط مثبت در این قسمت، با سایر اجزاء آن ارتباط برقرار نمیکند. کم توجهی به داستان در این اپیزود یکی مانده به آخر باعث شده است که روند پیشرفت سریال ضعیف جلوه کند. ازجمله شیوه برخورد این قسمت با کاراکتر هایی همچون زیمو، دورا میلاج و کارلی باعث شده است که از اهمیت آنها کاسته شود. این ها نشانه هایی هستند که شاید فالکون و سرباز زمستان در پایان بندی خود به مشکل بر بخورد؛ حتی اگر در نهایت به عنوان یکی از پیچیده ترین و تفکر بر انگیز ترین آثار مارول، موفق از آب در بیاید.

جان واکر - وایت راسل

نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان: فصل اول، قسمت پنجم

خوب


قسمت پنجم سریال فالکون و سرباز زمستان با وجود مشکلاب در زمینه داستانی، لحظاتی جذاب را در مورد کاراکتر هایش فراهم آورده است.

7

 

 

نقد و بررسی قسمت چهارم سریال فالکون و سرباز زمستان

یک سپر با ستاره ای در مرکز آن که با خون رنگ شده است، شاید اشاره‌ای رک و واضح باشد؛ با این وجود سکانس پایانی این قسمت فالکون و سرباز زمستان، به خوبی با طرح اصلی سریال ارتباط برقرار می‌کند: این بنا از ریشه مشکل دارد. کاپیتان آمریکا با سپرش فردی را تا مرگ کتک میزند؛ در اپیزودی که وقف تقسیم قدرت های متعدد مطرح در این مجموعه شده است در کنار آن نمی دانیم سرنوشت فالکون و سرباز زمستان چیست و سرنخی هم در این باره در اختیار نداریم.

نقد و بررسی فصل اول قسمت چهارم سریال فالکون و سرباز زمستان

اپیزود چهارم، جدید ترین و تاریک ترین بخش سریال تاکنون بوده است در کمال تعجب این اپیزود نیز به قلم نویسنده فیلم های جان ویک، یعنی درک کولستاد نوشته شده است؛ اما این بار جنبه های طنز و دیالوگ های کمدی بین کاراکترها تقریبا به طور کامل حذف شده است. در حالی که این موضوع زمینه را برای اپیزودی سرسختانه تر ایجاد کرده است، با جهت کلی سریال نیز هماهنگ است و در کل این مجموعه و داستان آن، با پشت سر گذاشتن جنبه کمدی، قطعاً عملکردی بهتر خواهد داشت.

تمرکزی دقیق‌تر روی موضوعات اصلی به این قسمت این امکان را داده است که به طرز عمیق‌تری به انگیزه هر یک از کاراکتر ها بپردازد. در مورد جان واکر هرچه می گذرد شخصیتی تهاجمی و البته دورتر از ایده آل های پیشینه‌اش را می بینیم. در کنار این توسعه او را به سمت یک آنتاگونیست می بینیم، حال انگیزه ها و کشش های او بهتر قابل فهم اند: او فقط به خاطر چیزی که به عنوان تروریسم در فلگ اسمشرز میبینید خشمگین نیست؛ بلکه از طرف دیگر از عدم توانایی اش در مقابله با آن ها به دلیل اینکه یک ابر سرباز نیست به خشم آمده است. در حالی که او به چیزی که برایش میجنگد باوری صادقانه دارد، ضعف دیدگاه او نسبت به اینکه قدرت چه چیزی به فرد می‌دهد، او را تبدیل به شخصیتی انتقام طلب، تهاجمی و در تضاد با استیو راجرز قرار می‌دهد.

نقد و بررسی فصل اول قسمت چهارم سریال فالکون و سرباز زمستان

بازتاب همین مسئله را در کارلی مورگنتائو نیز می‌بینیم. شخصی که در این اپیزود به لطف مکالمه رو در رویش با سم، این فرصت را پیدا کردیم که زمان بیشتری را با او بگذرانیم. این دیالوگ‌ها نشان دادند که اهداف کارلی در کل اهداف شریف و قابل احترامی هستند و خشم او را توجیه کرد. تمایل سم برای درک کارلی و سایر اعضای فلگ اسمشرز برخلاف سایر کاراکترهای اطرافش بالاخره نوعی احساس همدردی را برای آنها ایجاد کرد و نیز هدفی واحد را در میان کاراکترها بنا گذاشت. با این حال، لاعلاجی های کارلی نیز مانند واکر، او را متقاعد کرده است که از راه خشونت وارد شود به نظر می رسد قناعت او به این روشها پیوسته رشد می‌کند و مشکل‌ساز تر می‌شود؛ مخصوصاً با تهدید نابجای خانواده سم.

 

همه اینها جان واکر و کارلی را در یک سمت قرار می‌دهد؛ اما نه به عنوان آنتاگونیست‌های سریال، بلکه به عنوان انسان‌هایی پیچیده در دنیایی پیچیده. در دنیای سینمای امروزی که معمولاً «خوب و شرور» را به وضوح تعریف می‌کنند؛ این عملکرد مالکوم اسپلمن سازنده این مجموعه، واقعا تحسین برانگیز است. هرچند این مسئله گاهی اوقات شرایط را به گرگ و میش تبدیل می‌کند؛ اما لحظاتی وجود دارد که کاراکترهای زیادی در مقابل کارلی هستند این احساس را القا می‌کنند که سریال می‌خواهد بینندگان را متقاعد کند که او یک ویلین واضح است. اما همدردی های سم با او و سپر خونین کاپیتان به عنوان یادداشت آخر، این توانایی را به قسمت چهارم داده است که ارزش های خود را حفظ کرده و پیام خود را به روشنی به بیننده برساند.

نقد و بررسی فصل اول قسمت چهارم سریال فالکون و سرباز زمستان

البته این گفته ها این منظور را نمی رساند که هیچ فاکتوری درسریال وجود ندارد که برخلاف این طوری عمل کند اپیزود چهارم زمان نسبتاً زیادی را صرف فلگ اسمشرز و واکنش آن‌ها با سازمان GRC می کند و هر چه این مجموعه بیشتر روی این مسئله تمرکز کند، طبعاً از پیچیدگی‌های سریال و تمایز آن از سریال سایر فیلم ها و سریال های دنیای سینماتیکت مارول می‌کاهد. در فیلم مرد عنکبوتی: دور از خانه بازگشت نیمه محوشده جمعیت به حیات به عنوان حالتی جالب به تصویر کشیده شد. در وانداویژن این حالت به صورتی دردناکتر به تصویر کشیده شد و در نهایت فالکون و سرباز زمستان این واقعه را به صورت بحرانی نمایش داد. نشان دادن این لایه های جدید در نوع خود عالی هستند، اما هیچ توضیحی برای این که چرا GRC این کار را می کند داده نمی‌شود و و در عوض تنها روی واکنش کارلی تمرکز می‌شود. توضیح این مسئله نه تنها جایگاه کاری را مشخص میکند بلکه از ایده اصلی سریال مبنی بر سوء استفاده از قدرت و تقسیم اشتباه آن نیز حمایت می کند.

به طور مشابه حضور آیو و دورا ملیجا در این مجموعه چند لایه عجیب به نظر نمی رسد. مشخص شد که آنها تنها به‌دنبال زیمو هستند که پادشاهشان را به قتل رسانده است. در حالی که حضور واکاندایی ها در این مجموعه در جهت هدفی بزرگتر قرار دارد، بهترین سکانس نبرد این قسمت را نیز ایجاد کرده است. این نبرد تلنگری بود برای واکر که باعث شد سرم ابرسرباز را مصرف کند. حال او تمام امکانات استیو را در اختیار دارد و همه ما مشتاقانه منتظریم که ببینیم هنگامی که فردی نالایق تمام امکانات کاپیتان آمریکا را در اختیار می گیرد چه اتفاقی می افتد.

نقد و بررسی فصل قسمت چهارم فالکون و سرباز زمستان

در کنار همه این لحظات سنگین، بی اعتنایی بارون زیمو به آنها هنوز هم جالب است و خالی از لطف نیست. لغزندگی این کاراکتر به زیمو اجازه داده است که برنامه خود را در خفا به پیش ببرد درست مثل کاپیتان آمریکا :جنگ داخلی، در این جا نیز ثابت کرد که ویلینی با اهداف منطقی است. او برخلاف دیگر کاراکترهای آمریکایی به دنبال اهداف و برنامه خودش است. بیانیات او راجع به قدرت و خطر برتری جستن، مثال دیگری از ارتباط هوشمندانه با تم اصلی سریال، یعنی «قدرت» است.

جمع بندی

فالکون و سرباز زمستان با اپیزود های تاریک و جدی وارد نیمه پایانی خود شده است. ماهیت طنزآمیز و کمدی که در قسمت های قبلی وجود داشت، ناگهان حذف شده است اما این مسئله شرایط را برای پرداختن به موضوعاتی که سریال ایجاب می کند فراهم کرده است. در این قسمت تاکید فراوانی بر تم اصلی سریال شده است؛ به طوری که سم و و باکی که تاکنون در همه قسمت ها حضور داشته اند، به عنوان کاراکترهای اصلی به چشم نمی آیند. در این قسمت با عمق بیشتری به زندگی کاراکترهای جان و کارلی پرداخته می شود که لایه های تازه ای را به این شخصیت ها افزوده و نیز به پیچیدگی بحرانی که سم و باکی باید آن را حل کنند می افزاید. در نهایت فالکون و سرباز زمستان با قسمت چهارم پروتاگونیست ها و آنتاگونیست ها را گرد هم آورده است و به نظر می رسد که در دو مسیر باقی مانده، دو اپیزود سنگین را در پیش خواهیم داشت.

 

فالکون و سرباز زمستان بررسی و امتیازدهی

review نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان: فصل اول، قسمت چهارم

بی نظیر


اپیزود چهارم قسمتی تاریک و کاملاً جدی را با خود آورده است که زمینه را برای پرداختن به طرح اصلی آن مهیا کرده است است.

9
 

 

نقد و بررسی قسمت سوم سریال فالکون و سرباز زمستان

با رسیدن به میانه فالکون و سرباز زمستان، این مجموعه به معنای واقعی به حد اعلایی رسیده است. اپیزود سوم بسیاری از بخش های داستان را آشکار کرده و مسائلی سرنوشت ساز را راجع به اهداف آینده سم و باکی مورد بحث قرار میدهد. این اتفاقات این بار در فضایی متفاوت و در یک شهر نا آشنا، در کنار بازگشت سه چهره آشنا رخ میدهد. همه این اینها بدون خدشه وارد کردن به بخش توسعه کاراکتر ها به نمایش در آمده است.

زیمو - باکی - سم

شالوده این اپیزود، معرفی دوباره دنیل برال در نقش بارون زیمو است. بدون شک همه ما خاطره بدی از چهره زیمو را به یاد داریم. اما با همراه شدن او با باکی و سم به عنوان نفر سوم تیم، چهره ای کاملا متفاوت از زیمو را شاهد بودیم. برال با لبخندی همیشگی به همراه کمی چاشنی شوخ طبعی صحبت میکند و متحد های جدیدش را با جت شخصی اش در بین کشور ها به پرواز در می آورد.

این زیموی جدید سمت و سوی قسمت سوم را تعیین کرده و نشان میدهد که چه کسی کنترل اوضاع را در دست دارد. سم و باکی نیز چهره ای را می بینند که تا حدودی آنرا دست کم گرفته بودند. ظاهرا فالکون و سرباز زمستان علاقه ای به ویلین مشخصی ندارد و بیشتر توجهات در این قسمت متوجه زیمو بود. تلنگر زدن به باکی برای به یاد آوردن سرباز زمستان قلمرو خطرناکی است و باید ببینیم که این تلنگر های زیمو به ابر قهرمان هایمان تا کجا پیش خواهد رفت.

شکی نیست که زیمو تا به حال به سم و باکی کمک کرده است. با این حال این کمک ها زمینه را برای رونمایی از دست های پشت پرده فراهم کرده است. شهر عجیب و غریب مادریپور شبیه هیچ یک از مکان های دیگر این مجموعه نیست. شهری با استایل بازی سایبرپانک. در میان بی قانونی های این شهر، دوباره به گروه معروف پاور بروکر (دلالان قدرت) بر میخوریم. دیوار نوشته های این گروه و همچنین رابط های شناخته شده آنها در میان افراد محلی، خبر از روی کار آمدن یک طرف شرور قدرتمند در آینده ای نزدیک میدهند.

باکی - سم - شارون

دنبال کردن راه در رو در زیر زمین ها و معامله در اتاق های پشتی و نیز جاخالی دادن و فرار کردن آنها از دست جایزه بگیر ها، بلافاصله بیننده را به یاد فیلم های جان ویک می اندازد. این شباهت ها تصادفی نیستند! چراکه فیلمنامه این قسمت توسط نویسنده فیلم های جان ویک، درک کولستاد نوشته شده است. این شباهت ها در تمام سکانس های اکشن نیز به چشم میخورد. سکانس هایی به مراتب مرگبار تر و جدی تر از قسمت های قبلی. چاقو ها به بدن افراد فرو میروند و باعث خونریزی آنها میشوند و حتی میبینیم که باکی یک میله را مانند نیزه به بدن یکی از جایزه بگیران فرو میکند. یک پروژه غافلگیرانه و خشن در سطح مارول.

کاراکتر  امیلی ون کمپ، شارون کارتر نیز از این مبارزات خشن بی نصیب نیست. کاراکتری که بالاخره پس از مدت ها، برای اولین بار پس از جنگ داخلی توانستیم چهره او را دوباره ببینیم. درست ماننند زیمو، در این جا چهره کاملا متفاوتی از شارون کارتر را نیز شاهد هستیم. شارون پس از همکاری با استیو در جنگ داخلی، در برابر معاهده سکوویا، مجبور به زندگی به عنوان یک خلافکار در مادریپور شده است. او برای بقایش به مشتریان قدرتمندش متکی است. این ورژن شارون به نظر جذاب تر می آید. او لحنی تند، بدون تعارف و طعنه آمیز با سم و باکی دارد. در حالی که رفتار های شارون باعث شده است که او را به عنوان شخصیتی خشک و سرد بینیم، نویسنده مطمئن شده است که این فضا با تم ناراحتی تعدیل شود. شارون پس از وقایع جنگ داخلی، زندگی سختی را متحمل شده است؛ موضوعی که دلیل آنرا نداشتن حمایت انتقامجویان و دیده نشدنش میداند.

وضعیت شارون سم را عمیقا تحت تاثیر قرار میدهد و کم کم احساسات او را در مورد میراث استیو راجرز تغییر میدهد. به دنبال این ها، مشخص میشود که سرم ابر سرباز ها توسط دکتر نیگل از بدن ایزایا بردلی به روش مهندسی معکوس، برای سی آی ای و پاور بروکر ساخته شده است. حال سم آرزو میکند که کاش به جای اهدای سپر کاپیتان، آنرا نابود کرده بود. انعکاس این مسائل، موضوعی را مورد توجه قرار میدهد که برای مدت زیادی نادیده گرفته شده است و به خوبی سم را در مرکز اتفاقات سه اپیزود باقی مانده قرار میدهد که طی آنها سم پی میبرد که ایده کاپیتان امریکا چه معنایی برایش دارد.

شارون - سم

احساسات سم فورا در نقطه مقابل باکی قرار میگیرد که هنوز در این سپر ارزش هایی میبیند. تهدید او به پس گرفتن سپر اشاره ظریفی است به کامیک بوک ها که در آن به کاپیتان امریکا تبدیل میشود. از آن طرف نیز باعث برانگیختن تضادش با سم میشود. بر خلاف اپیزود قبلی که حرف های میان سم و باکی کمی خنده دارد بود، در این اپیزود دیالوگ های آنها بسیار جدی تر است. همه این ها تنش میان باکی و سم را شعله ور تر میکند؛ از اختلاف آنها بر سر سپر تا قضیه فرار از زندان که باکی چیزی به سم نگفت.

در اپیزود این هفته، کاپیتان امریکا و فلگ اسمشرز زمان کمتری را به خود اختصاص داده اند. به جان و لیمار تنها به اندازه ای پرداخته شده است که از بازی خارج نشوند؛ اما با اینکه مدت کوتاهی را با کارلی و افرادش صرف کردیم، حقایقی را در موردش فهمیدیم و بهتر آنها را شناختیم. فلگ اسمشرز آرمان به ظاهر خوبی دارند و سعی دارند به ساکنان کمپ هایی کمک کنند که از بشکن تانوس بازگشته اند. اما در اینجا هنوز برخی مسائل گنگ هستند. سیاست های پشت سازمان جی آر سی (GRC) هنوز مشخص نیست و نمیدانیم که چه کسی مسبب این اتفاقات است. استفاده کارلی از مواد منفجره و کشتن نگهبانان انبار مواد غذایی، حال این گروه را بین قربانی بودن و یا تروریست بودن قرار میدهد.

آیو - باکی

تا همینجا هم قسمت سوم سنگ تمام گذاشته و نیازی به ایجاد هیجان بیشتری نیست. اما درست قبل از پایان این قسمت و پخش تیتراژ، با یک سورپرایز روبرو شدیم؛ حضور یک واکاندایی، یعنی آیو. علاقه و ارتباط باکی با این کشور افریقایی همواره آشکار بوده است؛ اما فکر نمیکنم که کسی انتظار ارتباطی با پلنگ سیاه را در این مجموعه داشته باشد. فعلا هیچ تئوری در ارتباط با حضور آیو در این مجموعه وجود ندارد؛ اما اگر واکاندا در این جریان دخالت کند، پس این وضعیت جهانی فراتز از چیزی است که انتظار داشته ایم.

جمع بندی

فالکون و سرباز زمستان در میانه فصل خود ماجرایی عالی را به نمایش گذاشت. این قسمت پر از سکانس های اکشن و البته خشن بود و سرنخ های زیادی را در مورد داستان به دست بیننده داد. بازگشت شارون و زیمو فرا تر از یک خوشامد گویی بود و چهره های متفاوتی از هر دوی این کاراکتر ها را شاهد بودیم. همچنین درک کولستاد سعی کرده است که مکالمات بین سم و باکی را جدی تر کرده و تنش بین آنها را عمیق تر کند. با رسیدن به میانه این سریال، فالکون و سرباز زمستان در درجه واقعا بالایی قرار گرفته است.

نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان: فصل اول، قسمت سوم

عالی

فالکون و سرباز زمستان با قسمت سوم در میانه فصل به نقطه عطف جدیدی رسیده است و با سکانس های اکشن و زیبا به استقبال بینندگان آمد.


بی نظیر

9

 

نقد و بررسی قسمت دوم سریال فالکون و سرباز زمستان

پس از آغازی شگفت انگیز با محوریت معرفی کاراکتر در قسمت اول، فالکون و سرباز زمستان در دومین اپیزود خود به سمت داستان اصلی خود پیش رفت. حال به خوبی میدانیم که تهدید تا چه اندازه بزرگ است و چهره های پشت نقاب های گروه «فلگ اسمشرز (Flag Smashers)» را دیدیم و نیز میدانیم که چه توانایی هایی دارند. با این حال کاملا نیز از معرفی کاراکتر ها فاصله نگرفته ایم و این بار تمرکز روی کاپیتان امریکای جدید بود. همه این ها اپیزود شگفت انگیز دیگری را برایمان رقم زده اند.

سباستین استن - آنتونی مکی

در قسمت اول بینندگان از جان واکر (کاپیتان امریکای جدید) با اولین نگاه متنفر شدند و او را شخصیتی نمایشی و ساختگی فرض کردند، اما در این قسمت با پرداختن بیشتر به این کاراکتر دیدگاه ها در مورد او تا حدودی تغییر کرده است. واکر در حین آماده شدن برای حضور در تلویزیون نگران توانایی ها و کوه عظیم انتظاراتی است که مردم از او خواهند داشت. در حالی که با قاطعیت میتوان گفت جان واکر با استیو راجرز بسیار متفاوت است، اما نشانه هایی از کاپیتان راجرز در او دیده میشود و به ذهن بیننده می آید که این کاراکتر پتانسیل هایی نیز دارد.

سپس او را در حین انجام وظیفه میبینیم که داستانی کاملا متفاوت است. واکر بسیار از خود راضی و متکبر است که این ویژگی ها در کنار سپر و لباس کاپپیتان امریکا، منفور شدن وی را آسان کرده است. استفاده او از اسلحه در درگیری روی سقف کامیون ها، او را در تضاد با قهرمان ها نشان میدهد؛ همانطور که به یاد دارید، استیو از زمان بیرون آمدن از یخ تا مرگش هرگز از سلاح های کشنده استفاده نکرد. این موارد رابطه بیننده با واکر را پیچیده میکند؛ همه میدانیم که پشت این چهره آزار دهنده انسان آسیب پذیری است، اما رفتارش باعث شده است که بیننده از او متنفر شود. کاملا مشخص است که سم و باکی نیز همین احساس را در مورد واکر دارند.

استفاده از سلاح کشنده توسط جان واکر که بر خلاف اصول ابر قهرمانی استجان واکر

در این قسمت مشخص شد دشمنانی که در انتهای اپیزود قبلی با آنها آشنا شدیم گروهی متشکل از 8 ابر سرباز به رهبری دختر جوانی به نام کارلی مورگنتائو (ارین کلی من) هستند.در حالی که در این قسمت اطلاعات نسبی در مورد ماهیت فلگ اسمشرز در اختیار بیننده قرار گرفته است، اما هنوز تعیین کردن نقش آنها در این مجموعه سخت است. ظاهرا آنها گروهی هستند که سعی دارند تمام دنیا را متحد کنند و به نفع افرادی می جنگند که پس از بازگشت از بشکن تانوس به حال خود رها شده و امکاناتی ندارند. ماموریت این گروه در این قسمت نیز رساندن اقلام دارویی و پزشکی به به تعدادی از همین مردم در یک کمپ است. اهدافی که قطعا حامیان زیادی خواهد داشت. اما این سریال بیش از این اطلاعاتی در اختیار ما قرار نداده و هنوز همه کارت هایش را رو نکرده است. هنوز نمیدانیم که این گروه تا چه اندازه بزرگ هستند و چه کسی در پشت آنها قرار دارد و احتمالا در قسمت های بعدی به این موارد پرداخته خواهد شد. این گروه بسیار پیچیده به نظر میرسند و این که ویلین اصلی این مجموعه در مقابل سم و باکی باشند بعید به نظر میرسد.

تمام ابر سرباز های گروه فلگ اسمشرز از سرم باکی استفاده کرده اند و این موضوع نبرد روی سقف کامیون ها را هیجان انگیز کرده است. این سکانس ماموریت باکی و سم را یادآور میشود: تصور این دو در کنار هم غیر ممکن به نظر میرسد و اینجا است که در بحبوحه این نبرد، جای خالی استیو راجرز به خوبی حس میشود.

وایت راسل در نقش جان واکر (ایجنت یو اس)وایت راسل

اما این همه ماجرا نیست. در این اپیزود با چند کاراکتر مکمل آشنا شدیم که با داستان های کاپیتان امریکا مرتبط اند. دوست و همکار جان واکر لمار هاسکینز بود که در کامیک بوک ها با نام بتل استار شناخته میشود.

موضوع دیگر پاسخ جان واکر به باکی بود. او کاپیتان امریکا را به عنوان برندی متعلق به دولت و در اختیار سیاست مدار ها معرفی میکند و این مسئله شرایط را بد تر میکند.

شاید بتوان گفت جالب ترین موضوع در این اپیزود که با میراث استیو در ارتباط بود، ایزایا بردلی است. یک ابر سرباز سیاه پوست که برای جنگ کره ساخته شد و در سال 1951 با باکی جنگیده بود. بردلی زمان بسیار کوتاهی در این قسمت ظاهر میشود؛ اما برای سم اهمیت بسیار زیادی داشت. چراکه با وجود این که بردلی یک ابر قهرمان واقعی بود، زندانی شده، روی او آزمایش انجام داده و او را رها کرده بودند. این ابر قهرمان در سایه های کاپیتان امریکای سفید پوست گم شده و هرگز شناخته نشده بود. پرداختن به تبعیض نژادی و شیوه برخورد دولت امریکا با سیاه پوست ها آخرین چیزی بود که از این سریال انتظار داشتیم. این موضوع این خطر را ایجاد کرده است که روی احساسات سم در مورد کاپیتان امریکا تاثیر بگذارد. این جریان فورا با تداخل پلیس قطع شده و پلیس ها تنها پس از اینکه میفهمند که سم یک انتقامجو است او را رها میکنند. این شیوه اعتراض به تبعیض نژادی نویسندگان بسیار هوشمندانه است و به دنیای ابر قهرمانی نیز تعمیم داده شده است.

باکی - سم

در کنار همه این مسائل، اشاره به گروه «پاور بروکر (Power Broker)» که یکی از گروه های مرموز در دنیای کامیک بوک هستند خالی از لطف نیست. از طرفی دیگر با معرفی زیمو در این مجموعه دوباره به جنگ داخلی ارتباط می یابیم و ماهیت سریال بهتر نمایان میشود: خود فالکون و سرباز زمستان. در این قسمت این دو نفر با هم متحد میشوند و مایکل کستلین (نویسنده این مجموعه) هیچ زمانی را با پرداختن به اختلاف این دو نفر هدر نداده است. در سکانس اداره پلیس در می یابیم که چرا این دو نفر با هم اختلاف دارند: باکی از از این که سم سپر کاپیتان امریکا را با وجود این که مورد اعتمادش بوده است تسلیم دولت کرده است عصبانی است. ریشه این مسئله به جلسه روان درمانی باکی باز میگردد. باکی نگران است که ایمان استیو به او برای غلبه بر سال هایی که سرباز زمستان بوده است نابجا بوده باشد.

جمع بندی

به جرأت میتوان گفت که تنها نقطه ضعف این قسمت دیالوگ بین باکی و سم در اداره پلیس بود و بقیه آن بی نظیر بود. لایه بندی عمیق قسمت اول با قدرت هر چه تمام تر بازگشته است و اولین قدم ها را برای نشان دادن اینکه کاپیتان امریکا بودن به چه معنا است – هم برای جان واکر و هم برای نزدیکان استیو – برداشته است. در این قسمت کم کم با ویلین ها آشنا شدیم و بزرگی خطر فلگ اسمشرز را درک کردیم. این سریال به سبکی در خور دنیای مارول به تبعیض نژادی در جامعه امریکا اعتراض میکند. اپیزود دوم انتظارات را برای یک سریال نفسگیر و تفکر بر انگیز با محوریت دو مبارز عالی برآورده کرده است.

نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان: فصل اول، قسمت دوم

دومین قسمت این سریال در مسیر عالی بودنش پیش میرود و همچنان تفکر بر انگیز است. یک داستان عالی در خور دو ابر قهرمان که مبارزات خوبی را از خود به نمایش می گذارند.


عالی
8

 

نقد و بررسی قسمت اول سریال فالکون و سرباز زمستان

این مجموعه که مدت زیادی است در انتظار آن هستیم، آغاز غم انگیز و ناراحت کننده ای داشت. قسمت اول این سریال به معرفی دوباره دو قهرمان دنیای سینماتیک مارول پرداخت که تاکنون کمتر از سایرین مورد توجه قرار داشته اند. با این که تماشای قسمت اول ناراحت کننده است، اما این اپیزود نشان داد که مجموعه فالکون و سرباز زمستان ماهیتی قدرتمند دارد. در نمایشی کمتر از یک ساعت، تم تروما و ارزش هایی همچون وظیفه و میراث به خوبی در کنار هم قرار گرفته اند. در این قسمت شاهد چند سکانس اکشن بودیم که بی نظیر بودند؛ اما این تازه اول راه است.

فالکون و سرباز زمستان

نشانه های از همین ابتدا نیز حاکی از کیفیت بالای این مجموعه هستند. غم و اندوه در چشم های سم ویلسون، هنگامی که سپر کاپیتان امریکا را تحویل میدهد به خوبی دیده میشود. او به خوبی میداند این که از او میخواهند پا جای پای استیو راجرز بگذارد چه معنایی دارد. به خوبی احساس میکنیم که او تا چه حد از فقدان استیو متاثر شده است. میبینید که سم با قرار دادن سپر کاپیتان امریکا در کیفش تا چه اندازه ناراحت است. همه اینها در حالی به مخاطب منتقل میشود که قسمت اول هنوز دقیقه اول خود را نیز به پایان نرسانده است.

در کمال غافلگیری، سم در عوض نگه داشتن سپر کاپیتان، آنرا تحویل مقامات دولتی میدهد. سم سپر را در مراسمی که رودی (دان چیدل) نیز در آن حضور دارد اهدا میکند. در حالی که سم احساس میکند که نمیتواند کاپیتان امریکای جدید باشد، اما این کشور به شدت به یک کاپیتان امریکا نیازمند است. داستان فالکون و سرباز زمستان از اینجا آغاز میشود و سم باید به قدرت های خودش ایمان پیدا کرده و به نیاز کشورش پاسخ دهد. شاید هم اصلا اینطور نباشد و مارول باز هم با انتظارات بینندگان بازی کند.

آنتونی مکی

اپیزود اول با معرفی کوتاه کاپیتان امریکای جدید، با بازی وایت راسل به پایان رسید. در این سکانس نیز باز هم چشمان سم گویای همه چیز است: او تنها با جایگزین شدن خودش با استیو راجرز مشکل نداشت؛ بلکه نمیخواست هیچ کس دیگری را در جایگاه کاپیتان امریکا و با کاستوم و سپر او ببیند. در این جا موضوعی مطرح میشود که امیدوارم در قسمت های بعدی به آن پرداخته شود. استیو هیچگاه تن به امضای قرارداد با دولت مبنی بر محدود شدن قهرمان ها نداد؛ چراکه بار ها افراد فاسد را در داخل دولت دیده بود و این موضوع را خلاف ارزش های مردمش می دانست. اما حال کاپیتان امریکای جدید (وایت راسل) کاملا در اختیار دولت است و این مسئله در تضاد با میراث استیو راجرز است.

درگیری سم با مسئله میراث استیو راجرز تنها بخش تشکیل دهنده سریال نیست. هر چه باشد او کاپیتان امریکا نیست و همانطور که دیدیم مشکلات شخصی خود را نیز دارد. این مسائل مشخصا روی ارتباط او با خواهرش که در تقلا برای حمایت از خانواده اش است، تاثیر گذاشته است. سکانسی که سم به همراه خواهرش سارا برای درخواست وام به بانک میروند، چندین جنبه هوشمندانه دارد. هنگامی که دفتر دار بانک می فهمد سم یکی از انتقامجویان است، فضایی کمدی گونه حاکم میشود. اما این فضا با بیان اینکه قهرمان ها هیج پولی از دولت دریافت نمیکنند کاملا فرو میریزد. دیدن این فاصله بین ابرقهرمانی همچون آیرون من – که با برج ها و ثروت زیادی شناخته میشد – و فالکون که در پی دریافت وام از دولت است، دردناک است. هنگامی که دفتر دار درخواست سم و سارا برای دریافت وام را رد میکند، اشاره نویسنده این مجموعه (مالکوم اسپلمن) به تضادی که سیستم ایجاد میکند برجسته میشود.

فالکون و سرباز زمستان

قسمت اول به دو خط داستانی تقسیم شده است: داستان جداگانه باکی و داستان جداگانه سم که مدت زیادی است از هم فاصله گرفته اند. هنوز هم آنطور که انتظار میرود، به پیشینه سرباز زمستان پرداخته نشده است؛ اما هنوز 5 اپیزود دیگر را در پیش داریم. در این قسمت روی بهبود باکی پس از چندین دهه در اختیار هایدرا بودن تمرکز شده است. باکی در تلاش برای سازگار شدن با جامعه امریکا و نیز کنار آمدن با جرائمی است که در گذشته مرتکب شده است و به نظر میرسد که این کار ها به هیچ وجه برایش آسان نیستند.

در خلال جلسه روانکاوی باکی، بعد دیگری از داستان زندگی او در مورد وضعیت ذهنی که دارد به تصویر کشیده شده است. متدی که در درمان او به کار می رود شامل معذرت خواهی از کسانی است که در گذشته به آنها آسیب زده است. این موضوع خود مشکلات اجتماعی باکی را از زاویه ای دیگر نشان میدهد، چراکه میداند چه بر سر قربانیانش آورده است. متاسفانه روانشناس باکی از آن دست مشاور های کلیشه ای است که مراحل درمان را به شدت جدی میگیرند و باعث آزار بیمار خود میشوند. چیزی که مشخص است این است که آسیب های گذشته باکی او را رها نمیکنند. باکی همواره حس و حال خاصی داشته و کاراکتری دو بعدی بوده است و این ویژگی ها به سباستین استان اجازه نمیدهند که کاراکتر باکی را به شخصیتی زنده تر تبدیل کند. بنابراین گفته ها، مشخص است که باکی کاراکتری ضعیف تر نسبت به فالکون است. با وجود این ها، آشکار کردن این رویه از زندگی باکی بارنز، شخصیت و داستان او را قابل فهم تر کرده است.

سباستین استان

روش کنار آمدن باکی با گناهانش کشش خاصی دارد. مشخص شدن اینکه دلیل خوش رفتاری او با آقای ناکاجیما این است که سال ها پیش پسرش را به قتل رسانده است، حسی بین خوبی و نفرت را به بیننده القا میکند. در اینجا است که مارول – به سبک همیشگی و جادویی خود – این فضای سنگین را به یک قرار مسخره ختم میکند!.

در کنار پرداختن به کاراکتر های این مجموعه، قسمت اول به خوبی از عهده قرار دادن مبارزه ای جذاب از فالکون بر آمده است. مبارزه ای که در میان صخره هایی در تونس جریان پیدا میکند و کارگردانی صحنه های اکشن و جلوه های ویژه بی نظیر این مجموعه را به تصویر میکشد که بیننده را به یاد آثار نولان می اندازد. دشمن فالکون در این بخش تروریستی فرانسوی به نام باتروک است. مبارزات این اپیزود یادآور ماموریت کاپیتان امریکا در فیلم کاپیتان امریکا: سرباز زمستان روی کشتی بود. در ادامه گریزی به گذشته باکی در یکی از ماموریت هایش را داشتیم که به یک هتل لوکس حمله میکند که باز هم یادآور سبک خاص کارگردانی برادران راسو در فیلم های کاپیتان امریکا بود. در کل این اپیزود آغازی کامل به سبک اکشن نبود، اما این نوید را به بیننده داد که باید منتظر یک مجموعه فوق العاده با تم اکشن باشیم.

موضوعی که فقدان آن در این قسمت احساس میشد، نبود تصویری بزرگتر از فالکون و سرباز زمستان بود. بذر های نبردی بزرگ با گروهی بزرگ پخش شده اند و با دیدن سکانس سرقت بانک در سوئیس و برخورد آنها با کاراکتر مکمل تورس، به هیچ وجه نباید این گروه را دست کم گرفت. مسئله اصلی این اپیزود، اثبات ارزش سریال و تشویق مخاطبان به توجه به آن بود.

جمع بندی

مجموعه فالکون و سرباز زمستان آغاز قدرتمندی داشت. در حالی که هنوز وارد اصل ماجرا و لحظات نفس گیر داستان نشده ایم، این قسمت به بررسی عمیق تر کاراکتر ها پرداخته است؛ موضوعی که در دیگر فیلم های دنیای سینماتیک مارول شاهد آن نبوده ایم. این قسمت ثابت میکند که سم و باکی میتوانند داستان مستقل خود را رهبری کنند و این مجموعه، آنها را بالا تر از چیزی قرار میدهد که در فیلم های پیشین بوده اند. درست است که فالکون و سرباز زمستان نسبت به سریال وانداویژن – که سبک خاص و متفاوتی داشت – از همین ابتدا بیشتر به دنیایی از مارول که می شناسیم نزدیک است؛ اما اشتباه نکنید، این مجموعه تازه راه خود را به عرصه جدیدی از دنیای سینماتیک مارول باز کرده است.

review نقد و بررسی سریال فالکون و سرباز زمستان: فصل اول، قسمت اول

عالی


فالکون و سرباز زمستان آغاز قدرتمندی داشت و به لطف توسعه کاراکتر عمیقش، داستان را به زیبایی هر چه تمام تر آغاز کرد.

8

لطفا توجه کنید که ثبت نظر باید مطابق با قوانین نشر آداروک باشد.