نقد فصل سوم سریال دارک Dark - آغاز پایان است و پایان، آغاز

نقد فصل سوم سریال دارک Dark - آغاز پایان است و پایان، آغاز

  • ایثار علیزاده
  • ۳ سال پیش
  • ۵ دقیقه مطالعه
  • ۳,۹۲۰

بالاخره رسیدیم به پایان این مجموعه علمی-تخیلی بی نظیر. پایان بندی سریال، جایی است که بسیاری از سریال ها در اون شکست میخورن. اما «دارک» از اون دسته سریال ها نیست و در سومین و آخرین فصلش به ادامه سفر در زمانش به سوی یک نتیجه و پایانی عالی پرداخت.

بهترین ترفندی که سازندگان «دارک» به کار بردن این بوده که داستان سریال رو اجتناب ناپذیر کردن. به جرأت میتوان گفت که هر کسی که با داستان این مجموعه آشنا شده باشد، امکان ندارد که در مورد آخر و عاقبت کاراکتر ها و داستانشان کنجکاو نشده باشد. حتی قبل از انتشار فصل سوم، در دو فصل قبلی هر اپیزود سریال همراه با شوک بود و سبک و سیاق این مجموعه به گونه ای بود که با وجود آشکار سازی هایی که در هر اپیزود می دیدیم، همواره بخش هایی از داستان پنهان باقی می موند.

 

دست و پنجه نرم کردن با حجم زیادی از حلقه ها و روابط علت و معلولی، خطوط زمانی مختلف و پارادوکس های منطقی کار آسونی نیست. عوامل «دارک» با صبر و حوصله زیادی به این موارد پرداخته اند و نتیجه نهایی شاهکاری شده به نام «ویندن» ، شهری که جزئیاتش مثل اجزای یک ساعت باهم هماهنگ اند. 

در این فصل به «یوناس» و «مارتا» تحمیل شد که علاوه بر تجربه مجدد سرگذشت درامشون، با واقعیت موازی دیگری هم درگیر شوند. در این فصل دیگه شاهد معرفی تایم لاین جدیدی نیستیم و به جای اون دنیای جدیدی رو میبینیم. در حالی که برخی از مخاطب ها هنوز در سر هم بندی دو فصل اول مانده اند، در فصل سوم با بازسازی  دوباره ی «ویندن» روبرو هستیم.

مسئله فقط گم شدن میکل و رفتنش به گذشته و تبدیل شدن به پدر «یوناس» نیست؛ بلکه دلیل این وقایع مشکوک و زنجیره ای هر چه که بود اثراتی جانبی گذاشت که کل شهر را در بر گرفت. «اولریخ» در تایم لاین دیگری گیر افتاد، «کاتارینا» تا مرز جنون پیش رفت و افراد دیگری که هر کدام به نحوی درگیر این جریانات هستن در عجب اند که نقطه شروع این اتفاقات کجا است و آیا امکان دارد که همه چیز به حالت اول بازگردد؟

سازندگان سریال به خوبی این نکته رو فهمیدن که با وجود این همه تئوری پردازی در مورد سرنوشت ها و ارتباطات عجیب چند نسل در تایم لاین های مختلف، کلید موفقیت این مجموعه در متمرکز کردن توجه بیننده به کاراکتر ها است.

این ویژگی سریال که المانت های محرک خودش رو به عنوان قطعاتی از یک پازل در نظر گرفته، این پتانسیل رو به سریال داده که این چنین داستان پیچیده ای رو در خودش جا بده. رویه «دارک» در این فصل اینطور بوده که به هر کاراکتر این فرصت رو داده که نقش خودش رو در گره وقایع «ویندن» ایفا کنه.

غاری ویندن 

در دو فصل اول اینطور متوجه شدیم که این سریال داستان جنگ بین «سرنوشت» و «اختیار و اراده» انسانه، اما با دیدن فصل سوم برامون روشن شد  کسانی که فکر میکردیم رؤسای پشت پرده این جریانات هستن در واقع کاره ای نیستن.

قبل از انتشار فصل سوم، این ترس وجود داشت که برخی اتفاقات در این فصل هم دوباره تکرار بشن و سریال رویه ای خسته کننده در پیش بگیره، اما در کمال غافلگیری این فصل نه تنها تکراری و خسته کننده نبود، بلکه حرف های تازه ای هم برای گفتن داشت و باید به کسانی که از تقلای کاراکتر ها برای فرار از سرنوشتشون خسته شدن بگم که در این فصل چیز هایی فراتر از این ها رو میتونید پیدا کنید.

در طول سریال، سؤالاتی فلسفی دائما تکرار میشن که در نگاه اول شاید بیهوده به نظر برسن اما اگه با یک دید جامع تر بهشون نگاه کنید میبینید که همه این سوالات به طرف هدفی واحد همگرا هستن. آنچه که از جوهر این فصل بیرون میاد، انتخاب بین همه یا هیچ می باشد. آیا نتیجه ای که در قبال مصیبت های طول مسیر به دست می آید، ارزش یک عمر زجر کشیدن را دارد؟، و اگر نه، آیا پاک کردن کامل یک تایم لاین از وجود هستی، تنها راه است؟. این سوالات، در نهایت همه گروه هارو با پاسخ هایی سوال برانگیز جمع میکنه.

تماشای بازیکنان این درام که به آرامی در مفاهیم دو سوی این واقعیت غربال و دستخوش تغییر میشوند، همان چیزی است که باعث میشود زمانی را که روی تماشای این مجموعه سرمایه گذاری کرده اید به هدر نرود. 

در سریال های تلویزیونی، حتی بزرگترین ایده ها هم بدون وجود برخی ریزه کاری ها و جزئیات بی فایده و بی نتیجه خواهند بود. چهارچوب بسیار دقیق و مناسب  فیلمبرداری «اودار» و فیلمبردارش «نیکولاس سامرر» از در هم و بر هم شدن و ایجاد بی نظمی و ابهام در تایم لاین های مختلف جلوگیری کرده است و این اجازه رو داده که به آسانی بین تایم لاین ها و دنیا ها جا به جا بشیم. در همه صحنه ها سادگی خاصی به چشم میخوره؛ خواه وروردی غاری باشه که پلی بین تایم لاین ها است، خواه فضای داخلی اتاق «یوناس» و خواه ایستگاه ساده اتوبوس باشه. هیچ شلوغی پیدا نمیکنید که حواس شما رو از خط اصلی داستان پرت کنه. حتی نمای هوایی «ویندن» که با جنگل های انبوهش اون رو به یاد میاریم و وجود یا عدم وجود نیروگاه هسته ای که وسیله ای شد برای وقوع آخرالزمان، از همین سادگی و بی حاشیه ای برخورداره. همه این ویژگی ها با یکی از مؤثر ترین و البته پایدار ترین المنت های سریال؛ یعنی تمرکز فوق العاده بر روی تمامی لحظات سریال بدون از دست دادن کوچکترین اتفاق و یا خارج شدن از مسیر اصلی داستان، هم سو هستند.

هنگامی که کاراکتر با نسخه مسن تر  یا جوان تر خود رو در رو میشه، فضایی عالی ایجاد میشود تا ببینید که چطور گیجی یک نسخه با وحشت نسخه دیگه روبرو میشه. «دارک» تا جایی که امکان داشته از داستان کاراکتر هاش برای انعکاس دادن خاطراتی خاص از اپیزود های پیشین به بیننده استفاده کرده است، مثل جزئیات کوچکی از فصل های پیشین که ناگهان با دیدن صحنه ای خاص در ذهنمون برجسته میشه.

جوناس (لوئیس هافمن)

اگرچه این جمله از ابتدای نقد این سریال ورد زبونم بوده، اما واقعا نمیشه از از ترکیب بی نظیر بازیگر ها و نبوغشون چشم پوشی کرد که هرچه بیشتر در طول سریال پیش رفتیم مهارت و نبوغشون ادامه داشته و آشکار تر شده. مدیر انتخاب بازیگر ها یعنی «سیمون بار» با انتخاب این ترکیب یکپارچه کاری بی نظیر انجام داده، به طوری که احساس میکنیم که بازیگر ها همه از یک خانواده هستن و حتی تصور خلاف این موضوع دشواره. ما کاراکتر هایی رو به عنوان نوجوان هایی دیدیم و وقتی که نسخه های مسن یا جوان ترشون رو دیدیم ( که توسط شخص دیگه ای بازی شده) اصلا این احساس رو نداشتیم که این شخص، فرد دیگه ایه و جدای از کاراکتر قبلیه.

با در نظر گرفتن همه این المانت ها، در این فصل احساس میکنیم که این سریال امتداد داستان یک معضل اخلاقی-روانی بوده که «فریز» و همکاراش از ابتدا با آن دست و پنجه نرم کرده اند.

با وجود این همه انگیزه و نقشه های پلیدی که در دنیای واقعی مانور میدهند، «دارک» در موجه و منطقی بودن این تئوری که «بخوایم به هر قیمتی که شده کاری رو انجام بدیم که به صلاح کسانی باشه که دوستشون داریم » ، نقطه پیوندی رو پیدا کرده است؛ با وجود ارائه دنیایی از مدارک از نسل های مختلف و یا بازمانده های انفجار اتمی در دنیایی که از درون پوسیده است، تحمیل اینکه جنگیدن برای کسی که دوستش دارید و یا تلاش برای نجات یک پسر بچه، انتخاب اشتباهیه، بسیار سخت و دشواره.

تأثیر گذار ترین شرور در «دارک» ، بد جنسی منطق دنیا است که از راه های مختلف، کسایی رو که سعی دارن اشتباهاتشون رو اصلاح کنن رو مجازات میکنه. در حالی که سریال رو به پایان میره، و رفته رفته نقش این درگیری های فلسفی در سرنوشت کلی این وقایع آشکار تر میشه، هنوز هم دیدن کسانی که خودشون رو به درون «ناشناخته ها» میندازن شگفت انگیزه. این موضوع برمیگرده به مسافران آینده که در به جای گذاشتن مدارک برای نسخه جوانتر خودشون دو دل میشن. برمیگرده به نوجوانی سردرگم که دست پیام آوری چند بعدی رو که اصرار به پیروی از شخصی رو داره، میگیره. و برمیگرده به تک تک کاراکتر هایی که وقتی با مدارکی از غیرممکن ها حاضر شدند، با واکنش هایی به غیر از رد های فوری روبرو شدند. با وجود این همه عدم اطمینان و عدم قاطعیت، «دارک»، 3 فصل از بهترین های علمی-تخیلی  ها رو برامون رقم زد. این سریال با همه فراز و نشیب ها، جاه طلبی ها و ایده های ناب و نوآورانه، قطعا در یاد ها خواهد ماند.

نقد و بررسی سریال دارک: فصل سوم

فصل سوم سریال دارک پایان بندی رضایت بخش و کاملی را برای یکی از تفکر بر انگیز ترین آثار نتفلیکس به بینندگان تحویل داد.


بی نظیر
9

 

(2017-2020) Darkدارک

نام فیلم دارک
نام فیلم به انگلیسی Dark (به فارسی: تاریک)
تعداد فصل‌ها 3
تعداد قسمت‌ها 26
سازندگان باران بو اودار، یانیته فریز
کارگردان باران بو اودار
بازیگران لوئیس هافمن، اولیور مازوچی، یوردیس تریبل، ماجا شون، سباستین رودلف، مارک واشکه، کارولین ایخورن، آن رات-پول، Stephan Kampwirth، آندریاس بیستچمن، لیزا کرویتسر، آنگلا وینکلر
انتشار اولیه 1 دسامبر 2017 - اکنون
IMDb 8.8/10
توزیع کننده
نتفلیکس
کشور
آلمان
زبان
آلمانی

لطفا توجه کنید که ثبت نظر باید مطابق با قوانین نشر آداروک باشد.